تو مرا باور کن
لغزش اشک پریشان شده از چشم مرا باور کن
که نداند به کدام سوی روان است روان
من ندانم که چرا غرق تمنای توام
........ وتو پرسیدی چرا؟
آتشی هست که در سینه نهان است نهان
لحظه هایی که کنارت پر دیدار تو بود
شوق دیدار تو بود
......... گر بدانی که چه آید به سرش بی تو دلم
نبض رگ های دلم خشک تر از برگ خزان است خزان B
|