من در هر ستاره، در جلوه هر مهتاب، در عمق تیره شب، در هر طلوع، در هر غروب، چشم به راه آمدن توام، بیا، هر شب بیا از ستارهها نشان مرا بپرس، از مهتاب سراغ مرا بگیر از سکوت کهکشانها زمزمهی مهرجوی مرا با خود بشنو! آن را که ما است، آن را که دو نیمه را یک سیب کرده است، آن را که دو نیمه را یک خویش کرده است دریاب! بیا، هر شب بیا، در خلوت هر مهتاب تنهایم، در سایه هر شب، چشم به راهت گشودهام در پس هر ستاره پنهانم، در پس پرده هر ابر در کمینم بر سر راه کهکشان ایستادهام، بر ساحل هر افق منتظرم بیا، خورشید که رفت بیا....
|